جدول جو
جدول جو

معنی پهرو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پهرو کردن
وصله کردن، پینه کردن
تصویری از پهرو کردن
تصویر پهرو کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
روبیدن روفتن پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کناره گرفتن دوری کردن احتراز جستن پرهیز کردن: با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرامزاده. (نظامی) یا پهلو کردن خربزه. کوزه کوزه کردنتشرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو کردن
تصویر پهلو کردن
کناره کردن، کناره گرفتن، برای مثال با آنکه حلال توست باده / پهلو کن از آن حرام زاده (نظامی۳ - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
((کَ دَ))
روبیدن، پاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرود کردن
تصویر پدرود کردن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارس کردن
تصویر پارس کردن
عوعو کردن نوفیدن: سگ در خانه صاحبش پارس میکند (مثل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره کردن
تصویر پاره کردن
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارک کردن
تصویر پارک کردن
متوقف کردن اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه در محل معین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارو کردن
تصویر جارو کردن
جاروب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروا کردن
تصویر پروا کردن
باک داشتن، بدو التفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکو کردن
تصویر پلکو کردن
خرد کردن بدانه های درشت
فرهنگ لغت هوشیار
راه پیران رفتنهمچون سال خوردگان رفتار کردن: وای زان طفلان که پیری میکند لنگ مورانند و میری میکنند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروی کردن
تصویر پیروی کردن
متابعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مظفر ساختن غالب گردانیدن فاتح ساختن: مرا گر جهاندار پیروز کرد شب تیره بر بخت من روز کرد. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکرو کردن
تصویر یکرو کردن
کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظهور کردن
تصویر ظهور کردن
پدید آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرو کردن
تصویر نیرو کردن
قوت بکار بردن زور دادن: (آب هر چه بیشتر نیرو کند بند و رغ سست و بوده بفکند) (رودکی. نف. ج 1078: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروی کردن
تصویر پیروی کردن
((~. کَ دَ))
اقتدا کردن، متابعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارس کردن
تصویر پارس کردن
عوعو کردن سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظهور کردن
تصویر ظهور کردن
آشکار و نمایان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیرو کردن
تصویر جیرو کردن
امضا کردن پشت سفته یا سند که به امضای دیگری است برای ضمانت پرداخت آن، پشت نویسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاره کردن
تصویر پاره کردن
Rip, Rupture, Shred, Tatter, Tear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پارک کردن
تصویر پارک کردن
Moor, Park
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رزرو کردن
تصویر رزرو کردن
Reserve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظهور کردن
تصویر ظهور کردن
Emerge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пришвартовать , парковать
دیکشنری فارسی به روسی
рвать , разрывать
دیکشنری فارسی به روسی